هوای شعر خوندن
ی اهنگ سنتی پخش بشه
تو ایوون خونه بشینم
صدای اهنگ کنارگوشم
بیرون را تماشا کنم
و بنویسم
یا طبق عادتهای خودم
با حافظ حرف بزنم
هی قسمش بدم
بگم اخه مگه تو میدونستی
یه روزی من میام اینجا
باهات درد و دل میکنم
که به این قشنگی برام جواب هامو نوشتی
بعد فالش رو باز کنم و
با لذت شعرهاش رو بخونم
اصلا جوابش رو هم گاهی بدم
و بعد خودم، خودمو دعوا کنم
بگم اخه اشعار حافظ کجا
جوابهای تو کجا
الان اگه حافظ کنارت بود مطمعن باش ی پس گردنی بهت میزد
بعد بخندم و برم سر وقت نوشته های خودم
بخونمشون
ویرایششون کنم
ته تهش بگم
نه ی چیزیش کمه
اینها روح ندارن
ی شاخه نبات منم میخوام
اصلا ادم باید ی شاخه نبات داشته باشه
که اخرش بشه حافظ
بعد دفترم رو ببندم
صدای اهنگ رو زیاد کنم
و گوش بدم
اره....
بشنوم که میگه...
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم....
گلایه...برچسب : دلنوشته, نویسنده : 4sharbatin4 بازدید : 2